روزمرگی های یک جوان 30 ساله
سلام.
از اولین روزی که این وبلاگ رو ایجاد کردم 11 سال میگذره.یادش بخیر اون موقع ها چیزی به اسم اینستا و تلگرام نبود و تمام خاطرات و روزمرگی هامون تو فضای وبلاگ انجام میشد.
از اینترنت گوشی هم که نگم براتون. اصلا اینترنت گوشی تعریف نشده بود واسمون و احیانا اگه کسی هم گوشیش هوشمند بود صرفا با یه اینترنت سرعت E کارش رو را مینداخت.
بعد از چند سال یهو یادم افتاد که همچین وبلاگی داشتم و یه زمانی با شوق و ذوق هر روز به روز رسانیش میکردم و نظراتش رو پاشخ میدادم حس نوستالژیک خاصی بهم دست داد.یه حس خوب و بد در کنار هم. خوبیش به خاطر یادآوری خاطرات دانشگاهم و بدیش به خاطر گذر عمری که نفهمیدم از کجا اومد و به کجا رفت.
من دیگه اون جوون خام 18 ساله نیستم و گرد گذر زمان رو چهرم و شونم سنگینی میکنه.با کوله باری از تجربه های جدید و دغدغه های جدید و دل نگرانی های جدید.
حس جالبی دارم از نوشتن پس از چندین سال دوری و چندین تغییر مسیر مهم تو زندگیم که من رو از اهداف ایجاد این وبلاگ دور کرده و در مسیرهای جدید همراه با آدمای جدید قرار داده.
سعی میکنم از این نوستالژی خوب انرژی بگیرم و خاطرات روزمره رو در حد توانم ابنجا بنویسم.
بمونه به یادگار به تاریخ 4 تیر ماه هزار و سیصد و نود و نه.