تفتیش
باسلام
تفتیش (صندلی داغ) آماده اجرا می باشد. فقط کافیست فرد اول را انتخاب کنید.
تفتیش (صندلی داغ) آماده اجرا می باشد. فقط کافیست فرد اول را انتخاب کنید.
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 19:22 توسط مدیر
|
بحث آژاد 2
با سلام
از همه کسانی که در بحث آزاد گذشته شرکت کردن و تمامی مشکلات رو از سر راه برداشتن تا ایشالله ترم بعد همگی با هم الف شیم تشکر می کنم.
از همه کسانی هم که به خودشون زحمت شرکت در بحث رو ندادن و فقط به نظاره پرداختن!!! دعوت می کنم در این بحث آزاد جبران کنند!!!
بحث آزاد 2 را با موضوع "مهریه" آغاز می کنیم
بفرما
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 10:2 توسط پژمان رحیمی
|
شروع نو
به نام خداوند دوستی ها
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
با سلام خدمت دوستای عزیز و گرامی!
با توجه به نظرات همکلاسی ها و دوستان بنا بر این شد که وبلاگی بر پا کنیم تا بتونیم لحظاتی را که کنار هم نیستیم، کنار هم باشیم.
دوستی نتیجه دیدار است ولی دیدار ادامه دوستی نیست. دوستی باید بر دل باشد نه بر دیده.
امیدواریم که این آلاچیق مجازی جایی باشد برای نزدیکی دلهامون.
ما اینجا هدفی نداریم!!!
به جز ایجاد و یا بهتر بگم بیشتر شدن صمیمت ها نه کینه و دشمنی. پس دست خالی از اینجا برنگردیم.
این آلاچیق صرفا یک جای علمی نیست. بلکه هر کسی می تونه هر مطلبی که بخواد و به درد دیگران بخوره را بذاره.(البته با رعایت اخلاق و شخصیت)
قرار ما اینه که مشکلات را حل کنیم نه اینکه واسه خودمون مشکلی بسازیم.پس اینجا باید خودمون رو بسازیم.در ضمن لفظی به نام مدیر فقط یک اسمه. و گرنه اینجا همه مدیرن. مدیر خودشون و دوستاشون و در مورد ایده های جدید و منطقی. هر کسی می تونه با هماهنگی با بچه ها ایده هاش رو اجرا کنه و در این جهت با ما همکاری داشته باشه.
و در آخر تمامی همکلاسیان عزیز در صورت تمایل می توانند درخواست عضویت در وبلاگ را به ایمیل uces89@ymail.com ارسال نمایند تا در اسرع وقت user و password خود را دریافت نمایند.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۰ ساعت 10:32 توسط مدیر
|
30 سؤالی شماره 2
من که هر چی منتظر شدم تا پوریا جون 30 سؤالی دوم رو راه بندازه، دیدم خبری نیست.
واسه همین این بار هم خودم 30 سؤالی رو اجرا می کنم. ولی این دفعه دیگه برنده باید 30 سؤالی بعدی رو گردن بگیره ها!!! گفته باشم!!!
شروع کنین!!!
حدس بزنین!!!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۰ ساعت 10:26 توسط مدیر
|
مجلس ترحیم
(الا بلا و الا علیه راعجون)
باز گشت همه به سوی اوست
درگذشت تدریجی وبلاگ آلاچیق عمرانی ها را خدمت همه عمرانی های 89 دانشگاه ارومیه و بالاخص نویسندگانی که از جان و مال خود برای زنده نگهداشتن آن مرحوم دریغ نکردند،تصلیت عرض مینماییم.
به همین مناسبت مجلس ترحیمی در قسمت نظرات این پست دایر میباشد.باشد که با حظور خود در این مجلس،موجبات شادی روح آن بزرگوار و صبر بازماندگان این واقعه ی تلخ و جانسوز را فراهم آورید.
از طرف:سایر بستگان.
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 11:56 توسط محمد رسولی
|
درسی از زندگی!
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیر و کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و چیزهایی را ببیند که انسان نمی دید.
اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود.
خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت. چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.
چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا، برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یک مار سمی مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود.
خان، شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند :
اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود.
خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت. چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.
چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا، برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یک مار سمی مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود.
خان، شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند :
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
+ نوشته شده در سه شنبه یکم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 9:1 توسط محمد صابر
|
نظر سنجی ها
سلام به بروبچ گل
نتایج نظرسنجی ها رو که دیدید؟؟؟ استاد زمین شناسی چه کرده؟؟؟؟
با اختلاف بسیار زیادی در صدر اساتید ترم پیش ایستاده و آقایی می کنه!!!!
ایشان با 63.6 درصد آراء بدون رقیب به عنوان بهترین استاد ترم پیش انتخاب شد. نزدیک ترین تعقیب کننده ایشان استاد استاتیک هست با 27.2 درصد.
تازه در نظرسنجی بالاترین نمره هم درس زمین شناسی با 44.4آرا اوله. و برنامه نویسی داره تعقیبش می کنه!!!
مقام شامخ کمترین نمره هم به درس ریاضی 2 (45.4درصد)رسید که شاید هیچوقت در طول ترم ازش نترسیده بودیم!!!!!
ولی خب تعداد رأی ها اونقدری نیست که باید باشه!!!! هر کی تا حالا شرکت نکرده حتمأ رأی بده!!! دیگه با رأی دادن که ما نمی فهمیم کی اومده وبلاگ!!!!!!!!!!!!!!!!
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 10:14 توسط پژمان رحیمی
|
بحث آزاد 1
با سلام خدمت همگی
موضوع بحث آزاد اول رو چیز دیگه ای در نظر گرفته بودم تا اینکه پیشنهاد علیرضا رو دیدم. به نظرم این مسئله خیلی عمومیه و مشکلیه که همه باهاش درگیریم.
پس بحث آزاد اول با موضوع
"چرا درس نمی خوانیم"
شروع می کنیم!!
1.چرا درس نمی خونیم؟؟؟
2.به جای درس خوندن وقتمون صرف چی میشه؟؟؟
3. راه حل؟؟؟
بسم الله
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 9:57 توسط پژمان رحیمی
|
شگفتی های آب در بدن انسان
یکی از شگفتیهای بسیار عجیب ساختمان بدن ما انسانها ، مقدار آبی است که در بدن مان موجود است . اگر فقط وزن بدن مورد نظر باشد ، ما انسانها بيشتر از آب ساخته شده ايم .60 تا 70 در صد وزن بدن ما را آب تشكيل مي دهد. چيزي در حدود چهل و نه كيلو گرم آب در يك مرد با وزن متوسط . حتي استخوان بدن ما كه كاملاً ماده اي سخت به نظر مي رسد بالغ بر 20 درصد آن را آب تشكيل مي دهد ، در حالي كه 95 درصد پلاسماي خون ما را آب تشكيل مي دهد.
اين درياي دروني با مزه اي شور ، محيط آبي دررون بدن ما ميباشد. آب اين دريا در رگهاي خوني و همه مجاري باريك بدن در جريان است . هر سلولي را اين آب سيراب مي كند و هيچ عضوي از بدن نمي تواند بدون اين آب زنده بماند . به عبارت ديگر آب موجود در بدن مانع از اين مي گردد كه ما در آتش دروني خود بسوزيم .عزیزان ! آیا براستی علت وجود این همه آب در بدن انسان چیست ؟ و چرا حکمت خدای حکیم بر این امر تعلق گرفته است ؟ ....
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 18:26 توسط محمد رسولی
|
دوری تعبیری است که فاصله ها از ما دارند/اما بی خبرند از نزدیکی دل های ما